حرف هایی دختری که نمیتونه به کسی بگه ولی اینجا میگه
این وبلاگ برای اینه که من بتونم خاطرات روزمره ام رو اینجا بگم
اره دیگه شمارو که خوردیم من گفتم که حالم خوب نیست و رفتم بالا تو اتاقم فردا صبحش هم مامانم رفت قشم هم بابام رفت ترکیه من موندم ومن راستی تا چند وقت دیگه هم عکس هامو میذارم و فقط به کسایی که عضو شدن رمز میدم ببینید واقعا خوشگلم یا نه
نظرات شما عزیزان:
بعد دیدم که مهسا"زن عموم" اومد تو اتاقم گفت اجازه هست که بیام پیشت
منم گفتم شما صاحب اختیارید
خلاصه اومد و نشست باهم صحبت کردیم ،دختر خوبیه ولی خیلی برام جالب بود که عموم 30 سالشه ولی مهسا 20 بعدش هم داشت برام شیشه نوشابه پاره میکردکه تو خیلی خوشگلی وخیلی خوش هیکلی و وضع مالیتون که عالی و...منو نیگا
اره دیگه بعدش نخود نخود هرکه رود خانه خود بعدش هم جیش،بوس،لالا
اما همدم تو این دوهفته شبا هم اینجا میخوابید
روز اول که مامانم اینا نبودن همدم برای اینکه سرم رو گرم کنه بهم اشپزی یاد داد
وهر چیزهم که یادم میداد چون زیاد غذا درست کردیم بقیه اش رو دادیم به کارگرای افغانی
اخه دلم براشون میسوزه
خوب روز دوم خیلی حوصله ام سر رفته بود و به پیشنهاد همدم حاضر شدم و رفتم پاساژ ونک
فقط یه دونه عینک دور صورتی گرفتم
خیلی خوشگله ،بعد اومدم خونه و تب کردم و حالم بد شد
خلاصه روز بعد هم پرو لباس داشتم اهان یادم رفته بود بگم بابام برای عروسی عموم یه لباس تو مزون سفارش داده بدوزن و من هم تابه حال ندیده بودمش
فقط دعا میکردم خوشگل شده باشه
وایییییی وقتی دوشنبه رفتم برای پرو دیدم واقعا واقعا خیلی خیلی قشنگ بود الان براتون میگم چه شکلی بود
یه پیرهن دکولته بالای زانو بود با رنگ گوجه ای
یه گلسر هم از بقیه پارچه برام دراورده بودن واییییییییییییییییییییییییییی جیغغغغغغغغغغغ
بعد سه شنبه هم یکی از همسایهامون در زد و گفت که اخرین بار تو مولودی که مامانم انداخته بود رقص عربی منو خیلی خوشش اومده و ازم خواست که به دخترش که داره میره کلاس شیشم عربی یاد بدم و گفت که هر چه قدر پولش باشه میده منم گفتم که خانم میری المیرا جون هم مث خواهر نداشته من خودم بهش یاد میدم و گفتم که پولم نمیخواد
همین اینم از این چند روز
دوستون دارم نظر یادتون نره
Power By:
LoxBlog.Com |